پرویز محمدی؛ از حروف‌چینی تا چاپ مشعل آزادی

    مرور عمر رفته بر چاپ در گفت و گو با پرویز محمدی

    0
    175
    پرویز محمدی

    کم‌کم به روزهای آخر فصل زمستان نزدیک می شویم و هوا نیز در حال گرم شدن است. حدود ساعت ۱۴ بعدازظهر با پرویز محمدی قرار داشتم. با وجود ترافیک سنگین خیابان ها که خبر از شلوغی های شب عید می دهد، خوشبختانه توانستم به موقع خود را به آن جا برسانم.

    در ابتدای ورود، زمانی که پرویز محمدی را دیدم فکر می کردم که شاید یکی از پسران پیشکسوت این شماره ی ما باشد، اما حدسم غلط بود و او همان فرد بود. شاید با این گفته ی من این سؤال به ذهن شما خطور کند که آن قدر این فرد جوان است؟ در جواب باید بگویم که از نظر سنی شاید در مقایسه با سایر افرادی که تاکنون با آنان به گفت وگو نشسته ام، ایشان کم سن و سال تر باشند، اما از لحاظ تجربه ی کاری به عنوان یکی از پیشکسوتان چاپ به شمار می آیند.

    پرویز محمدی مدیریت چاپ مشعل آزادی با روی گشاده به استقبالمان آمد. چشمانش از مهربانی برق می زد و گرمی کلامش سردی هوای اتاق را از یادمان می برد. فروردین سال ۱۳۳۶ درست در اولین روز عید در میدان اعدام به دنیا آمد. پدرش کشاورز و اصالتاً اراکی بوده است. 

     

    شرح زندگانی پرویز محمدی از زبان خودش…

    خانواده ی ما متشکل از یک دختر و سه پسر بود. من فرزند کوچک خانواده بودم. هنوز دوران ابتدایی ام را به پایان نرسانده بودم که مجبور شدم برای کمک کردن به معیشت خانواده تحصیلاتم را به طور شبانه ادامه دهم و روزها مشغول به کار شوم.

    تا سال سوم دبستان را در مدرسه ی چنگیزپور در باغ آذری گذراندم. از آن پس تحصیلاتم در دوره ی دبستان را در دبستان پورجوادی (خیابان خزانه) و دوره ی راهنمایی و دبیرستان را نیز در دبیرستان شهاب به طور شبانه ادامه دادم.

    در آن زمان یکی از پسرعمه هایم به نام مسعود رسولی در چاپخانه ی کیهان و همچنین دو تن از پسرعموهایم نیز به نام های مصطفی محمدی – که به رحمت خدا رفته – و عباس محمدی – که در حال حاضر یکی از چاپخانه داران ساوه است – نیز در چاپخانه ی مشعل آزادی مشغول به کار بودند. به همین دلیل با توجه به تشویق های آن ها در این چاپخانه که به مدیریت غلامعلی محمودزاده اداره می شد، مشغول به کار شدم.

    پرویز محمدیاز همان ابتدا در بخش حروف‌چینی فعالیتم را آغاز کردم. دو ماه بیشتر طول نکشید که به کار صفحه بندی پرداختم. هنوز پنج ماهی از فعالیتم در آن جا نگذشته بود که به چاپخانه ی گیلان که توسط ناصر عبدالرزاق اداره می شد رفتم و به کار حروف‌چینی و کمک ماشین پرداختم. این روال ادامه پیدا کرد تا در سال ۱۳۵۰ وارد چاپخانه ی عباسی با مدیریت حسن عباسی واقع در بازار سلطانی مشغول به کار شدم. البته در چاپخانه ی عباسی به عنوان ماشینچی فعالیت می کردم.

    از همان زمان علاقه ی شدیدی به این کار پیدا کردم و هم اکنون نیز به این بخش بیش از سایر بخش ها علاقه مندم. در حدود یک سال در آن جا ماندم.

    در این زمان، آقای رضا جلیلی و آقای جورابچی با شراکت یک دیگر چاپ ستوده در کوچه ی شیروانی را تأسیس کردند. از بنده نیز دعوت به همکاری نمودند و من نیز به آن جا رفتم. در حدود سه سال در ستوده به عنوان ماشینچی لترپرس و افست خوابیده فعالیت کردم، اما در نهایت در سال ۱۳۵۳ به چاپخانه ی هما که در خیابان ملت بود رفتم. در هما موفق شدم که یک دستگاه ملخی را به مبلغ ۱۵ هزار تومان خریداری کنم و در همان جا به ازای پرداخت اجاره ی ماهی هزار تومان، به صورت مستقل فعالیت کنم. هم زمان نیز مسئولیت اداره ی چاپخانه نیز به عهده ی من گذاشته شد. پرویز محمدی

    تا سال ۱۳۵۶ این روند ادامه پیدا کرد تا این که موفق به خرید طبقه ی بالای چاپخانه ی هما که یک مغازه ی ۱۰ متری بود به مبلغ ۹۰ هزار تومان شدم. دستگاه ملخی ای که قبلاً خریداری کرده بودم را به آن جا منتقل کردیم و مشغول به کار شدیم. جا دارد در اینجا از حمایت هایی که آقای زارع از بنده به عمل آوردند تشکر کنم.

    در حدود دو سال در آن جا مشغول به کار بودم تا این که در سال ۱۳۵۸ مجوز چاپ مشعل آزادی را از مرحوم غلامعلی محمودزاده خریداری کردم. هیچ گاه فکر نمی کردم که روزی صاحب مجوز اولی چاپخانه ای شوم که در همان جا برای اولین بار با چاپ آشنا شده بودم.

    هم زمان با خرید مجوز یک دستگاه دوورقی لترپرس و یک دستگاه ملخی و مقداری حروف و یک برش نیز به مبلغ ۵۸۰ هزار تومان خریداری کردیم و در محله ی باغ سپه سالار فعالیت خود را ادامه دادیم. این روند تا سال ۱۳۶۳ به طول انجامید. از آن سال تاکنون نیز در همین محل یعنی چهارراه مخبرالدوله مشغول به فعالیت هستیم.

    پرویز محمدیعشق و علاقه به چاپ 

    از همان ابتدا که وارد این کار شدم علاقه ی بسیاری به این حرفه پیدا کردم، به طوری که امروز اگر به همان دوران بازگردم، بازهم به سراغ چاپ می روم. با این که ابتدا با کار حروف‌چینی فعالیتم را آغاز کردم، اما همیشه علاقه ی فراوانی به حرفه ی ماشینچی داشتم.

    البته باید بگویم که جز با عشق نمی شد که سختی های آن دوران را تحمل کرد. در آن زمان ماشین ها به شکل دستی بودند و ما باید با دست به دستگاه ها ورق می دادیم. روزها به سختی کار می کردیم و شب ها نیز در چاپخانه ی پست تهران روی ماشین آلبرت که در محل کنونی پاساژ شقایق قرار داشت تا طلوع آفتاب به کار خود ادامه می دادم.

    خوب به یاد دارم زمانی که در یکی از چاپخانه ها مشغول به کار بودم، صاحب چاپخانه از ما خواسته بود که شب ها نیز به منزلش برویم و به کار صحافی بپردازیم. به همین علت روزها که تا ساعت ۷ عصر فعالیت می کردیم، سپس تا ساعات نزدیکی صبح به کار صحافی مشغول می‌شدیم.

    در قبال این کار، صاحب چاپخانه به ما قول پاداش خوبی را داده بود. چند ماه به همین روال گذشت تا اینکه عید از راه رسید. یک روز صاحب چاپخانه از ما درخواست کرد که برای گرفتن اجرتمان به منزل ایشان برویم. زمانی که به خانه ی ایشان رفتیم به هرکدام از ما یک پاکت دادند.

    زمانی که از منزل ایشان بیرون آمدیم، پاکت را باز کردم. با حساب و کتابی که نزد خودم انجام داده بودم فکر می‌کردم که مبلغ هزار تومان پاداش و عیدی دریافت می‌کنم، اما زمانی که پاکت را باز کردم تنها با یک ۱۰ تومانی مواجه شدم. هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی کنم؛ برایم بسیار دردآور بود.

    آن روز دلم بسیار شکست. به همین دلیل با ناراحتی شروع به قدم زدن کردم. با توجه به اینکه ایام تعطیلات عید بود، اکثر مغازه ها تعطیل بودند. همان طور که در فکر فرورفته بودم، به یک موزاییک سازی رسیدم. با اندکی تأمل وارد آنجا شدم و نزد مدیر آنجا رفتم. از او پرسیدم که آیا شما سفارش چاپی دارید؟ در جواب، او گفت که ما تعدادی سفارش چاپی داریم.

    آن روز حدود ۳۰ هزار تومان آن زمان سفارش گرفتم و با همان دستگاه ملخی ای که خریداری کرده بودم شروع به انجام کارها کردم. هیچ‌گاه در زندگی ام آن روز را فراموش نمی کنم، چراکه این اتفاق به عنوان سکوی پیشرفت من در چاپ شد.

    پرویز محمدی بهترین ها و بدترین خاطرات 

    در جواب می‌گوید در خصوص بدترین خاطره ام باید عرض کنم که فوت پدرم در سال ۱۳۴۶ از جمله ی بدترین خاطراتم بوده، اما در خصوص بهترین آن باید بگویم که خرید مجوز مشعل آزادی در سال ۱۳۵۸ از جمله ی بهترین آنهاست، چراکه درست در همین چاپخانه بود که برای اولین بار با چاپ آشنا شدم.

     

     زندگی، سربازی و ازدواج

    در خصوص دوران سربازی ام باید بگویم که بنده هیچ‌گاه خدمت نرفته ام، چراکه در آن سال دستور معافیت متولدین سال های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ صادر شده بود و از آنجا که بنده نیز جزو متولدین این سال ها بودم، از خدمت سربازی معاف شدم.

    اما در مورد ازدواجم باید بگویم در سال ۱۳۵۷ با همسرم که یکی از آشنایان دورمان بود ازدواج کردم و اکنون صاحب دو فرزند دختر – که یکی از آن ها پزشک و دیگری وکیل است – و سه پسر – به نام های محمد که مهندس برق، میثم که مهندس معدن و همچنین مهدی که دانشجوی رشته ی مدیریت بازرگانی هستند – هستم.

    در خصوص فرزندانم نیز باید بگویم که در حال حاضر هر سه فرزند پسرم در همین کار مشغول به فعالیت هستند و اکثراً به بنده کمک می‌کنند و به کار خود نیز عشق می ورزند؛ اما در خصوص همسرم باید بگویم که همیشه در زندگی ام عاشق او و بچه ها بوده ام و اگر حمایت های او در زندگی‌ام نبود، هیچ‌گاه نمی توانستم به این جایگاه برسم.

    پرویز محمدیزمانی که از سختی های کار در آن دوران برایم می‌گفت از لحن گفتارش پی به عمق دشواری ها می بردم. وقتی از اثرات سرب برایم سخن می‌گفت، با خود فکر می‌کردم که واقعاً شرایط کاری آن دوران چقدر طاقت‌فرسا بوده، اما این مشکلات از توانایی های فعالان چاپ چیزی کم نمی‌کرده است؛ چراکه ما امروز شاهد آثار نفیس و ماندگاری از آن دوران هستیم که شاید امروز با وجود ماشین آلات پیشرفته کمتر بتوان مانند آنها را مشاهده کرد.

    در آن زمان فیلم و زینک به معنای امروز وجود نداشت. تنها چندتا گراورسازی به نامه ای عادل، زانیچ خواه تهران گراور و امروز مشغول به کار بودند. از عکاسی با آفتاب گرفته تا چاپ آثار با ماشین های دستی آلبرت و هاریس همگی با سختی های فراوانی همراه بودند؛ اما با این حال ما امروز آثاری را از گذشتگان در دست داریم که با همان ماشین آلات اما با کیفیت دستگاه های امروزی به چاپ رسیده اند؛ و اینجاست که باید به هنر کارگران چاپی قدیمی اعتراف کرد که با مشکلات آن روزها و با گراور و کلیشه بهترین کارهای رنگی را چاپ می کردند.

    خوب به یاد دارم که در آن زمان به خاطر اثرات مخربی که استفاده از سرب بر روی ریه ی کارگران بر جا می‌گذاشت به دستور اداره ی وزارت کار هر روز به کارگران شیر داده می شد؛ اما امروز از سختی ها و دشواری های آن زمان دیگر خبری نیست و اکثر کارگران در محیط های سالم تر و ماشین آلات پیشرفته تر مشغول کارند، اما چاپخانه با معضل بزرگ‌تر یعنی عدم سودآوری لازم مواجه شده اند.

    از جمله مشکلات می توان به فعالیت چاپخانه های دولتی اشاره کرد. شما اگر سری به اساسنامه ی تأسیس این چاپخانه ها بزنید، اساس و پایه ی آن بر پایه ی انجام امورات چاپی استوار است؛ اما متأسفانه با توجه به امکانات خوبی که این چاپخانه ها در اختیار دارند، اقدام به پذیرش کارها از بخش خصوصی با مبلغی بسیار کمتر از تعرفه های قیمتی می کنند و در نهایت با ادامه ی این روند، موجب ورشکستگی بسیاری از واحدهای بخش خصوصی شده اند.

    البته ناگفته نماند که این تنها گوشه ای از مشکلات موجود است، چراکه بسیاری از مشکلات دیگر از جمله فعالیت واحدهای غیرمجاز، عدم ارائه ی تسهیلات بانکی، وضعیت نامناسب اقتصاد و غیره همگی روز به روز به ضعیف شدن این صنعت کمک می کنند.

    با توجه به فعالیت صنفی، بنده به مدت ۸ سال در سمت بازرسی در تعاونی چاپخانه داران باید بگویم که بنده تمامی این مشکلات را از نزدیک لمس کرده و برای آنها نیز تلاش هایی کرده ام، اما متأسفانه با توجه به عدم حمایت جدی دولت در این زمینه ها، تاکنون هیچ اقدام جدی ای برای رفع این مشکلات صورت نگرفته است.

    زمانی که از چاپ سخن می‌گوید تمام عشق و علاقه اش به این کار از چشمانش پیداست. علت این همه عشق و علاقه را از او جویا شدم.

    چاپ با فرهنگ یک جامعه ارتباط مستقیم دارد، چراکه قبل از اینکه هرگونه کتابی چاپ شود، کارگران چاپی قبل از هرکسی آن را می خوانند؛ فکر نمی‌کنم که هیچ صنفی این‌قدر با فرهنگ گره خورده باشند. به همین علت فکر می کنم که کارگران چاپ همیشه جزو باسوادترین افراد کارگر به شمار می آیند. به همین خاطر بند نیز از همان ابتدا که وارد این کار شدم، عاشق آن شدم و به علت علاقه ای که به آن پیدا کردم هیچ‌گاه دوست نداشته ام که حتی به کار و حرفه‌ای دیگر فکر کنم.

     

    سخن آخر …

    در اینجا فرصت را مغتنم شمرده و به عزیزانی که می خواهند پا به این عرصه ی فرهنگی بگذارند، عرض می کنم که بایستی عشق و علاقه به این شغل و پشتکار فراوان و همت مضاعف را سرلوحه ی کار خود قرار داده تا به جایگاه مطلوب برسند.

    همچنین از کلیه ی اساتیدی که اینجانب را در صنف چاپ یاری نمودند و همچنین دست اندرکاران نشریه ی چاپ و نشر کمال تشکر را دارم.

    منتشر شده در شماره ۸۸ نشریه چاپ و نشر- اسفند ۱۳۹۰

    مقاله قبلیهشدارمدیرعامل تعاونی لیتوگرافان درباره کاهش زینک در بازار
    مقاله بعدیکارگاه آموزشی نگهداری ماشین آلات چاپ دیجیتال برگزار شد

    یک پاسخ بدهید

    لطفا نظر خود را وارد کنید
    لطفا نام خود را اینجا وارد کنید
    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.