مهم نیست چندبار زمین می خوری؛ مهم این است که هر بار زمین خوردی محکم تر و با اراده تر برخیزی و به جای قبول شکست و بهانه گیری، آنچه رفته را هزینه تجربه دانسته و با همتی مضاعف کار را از سر بگیری. محمود ذوالفقاری، مدیر چاپ خجسته یکی از افراد موفق در صنعت چاپ کشور است که خصیصه آوانگارد بودن و ارتباطات بالایش باعث شده جمیع اهالی چاپ او را بشناسند.
چاپ و نشر در ابتدا برای صحبت با او در مورد دستگاه های جدید و مدرنی که به تازگی در مجموعه هایش به کار گرفته سراغ او رفت اما صحبت با چنین فرد شکست ناپذیر و تجربه اندوزی بحث را به گونه ای به سمت تاریخ چاپ کشور سوق داد. با او وارد روایت زندگی اش شدیم، از ابتدای کارش شنیدیم و نظراتش در مورد صنعت داخلی را جویا شدیم که خود حدیثی مفصل شد.
با حسی از تشویق و مباهات از وجود چنین فرد خوش فکر و آینده نگری در صنعت کشور از خدمت او مرخص شدیم اما از او قول گرفتیم که در نوبتی دیگر، وقتی بگذارد و از مجموعه های جدیدش برایمان بگوید و ما را با تکنولوژی های جدید و دستگاه های به روزی که به کار برده آشنا کند. بخوانید داستان شروع یک کسب وکار محلی کوچک را که از زیرزمینی مسکونی شروع شده و به مجموعه های شهر چاپ و کسب وکار بین المللی رسیده است.
جوان ترین مدیر چاپخانه
چاپ کار پدری من بود؛ ایشان بیش از ۶۰ سال در این شغل فعالیت داشتند. من کودکی ام را پای دستگاه چاپ گذراندم و از همان نوجوانی به این کار علاقه مند شدم. پدرم در زیرزمین خانه ما چاپخانه داشت و من کار را نزد او شروع کردم. چاپخانه گلدان با دستگاه هایش سرزمین عجایب کودکی من بود.
علاقه و پیگیری من در چاپ آنقدر بود که در ۱۹ سالگی موفق شدم گواهی مدیریت چاپخانه را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اخذ کنم، فکر کنم من جوان ترین مدیر چاپخانه تاریخ چاپ کشور باشم. درست یادم می آید که یکی از الزامات کسب این گواهینامه، داشتن ۱۰ سال سابقه کار بود؛ آن زمان مسئول این امتحان در اتحادیه چاپخانه داران جناب نیکوسخن بود؛ ایشان از من چهار سؤال پرسید، من به صورتی پاسخ گفتم که ایشان لازم ندیدند از من امتحان عملی بگیرند و من پای دستگاه نرفتم و دستم به آن نخورد اما تأییدیه این قسمت را گرفتم.
من هنوز با دوستانی که در آن زمان با من در چاپخانه پدرم کار می کردند همکاری دارم، یکی از آنها جناب نصیرزاده است که الان مدیر همین چاپخانه هستند. من با کار روی دستگاه ملخی شروع کردم و در چاپخانه گلدان همزمان اپراتوری دو دستگاه ملخی را انجام می دادم و در همان سن و سال هم به عنوان چاپچی، زبده بودم و در این کار حرفی برای گفتن داشتم.
چاپچی بازرگان
بعد از مدتی پدرم تصمیم گرفت چاپخانه ای را تعطیل کند اما من به این عشق آغشته شده بودم. آن زمان ۲۱ سال داشتم، یادم می آید سفارشات را از تهران می گرفتم و آنها را به چاپخانه یکی از دوستان در کرج می بردم و در زمان تعطیلی آنجا به چاپ می رساندم. در طول شب من به تنهایی حروفچینی، چاپ و صحافی را به انجام می رساندم تا به این طریق بتوانم هزینه های چاپی ام را کاهش دهم.
بعد از چند وقت پدرم چاپخانه گلدان را در محله جدید تأسیس کرد و مدیریت آنجا را به من واگذار کرد. دو سالی به این منوال گذشت تا اینکه به فکر راه اندازی کسب وکار تازه و اختصاصی خودم افتادم. شرکت تبلیغاتی من کارش را شروع کرد و من از همان شروع کار با خرید دستگاه های چاپ و راه اندازی آنها، در چاپخانه پدرم سرمایه گذاری کردم.
چاپ خجسته
سال ۷۴ بود که من تصمیم گرفتم چاپخانه خود را تأسیس کنم و پیرو آن صد متر بالاتر از زلال (گلدان سابق)، چاپ خجسته را بنا نهادم. ۲۸ ساله بودم که اولین چاپخانه ام متولد شد. همان محدود دستگاه هایی که در چاپخانه پدر داشتم به چاپ خجسته منتقل کردم و کار شروع شد اما نیاز مبرمی به دستگاه های بیشتر داشتم. آن زمان واردات ماشین ممنوع بود و من به سختی امتیاز واردات دو دستگاه ماشین چاپ را از یک تعاونی خریداری کردم.
دستگاه ها را در آلمان گرفتم و درست در زمان بارگیری آنها بود که خبردار شدم ورود دستگاه های چاپ آزاد شده است. این یعنی یک ضرر بزرگ در ابتدای کار؛ مبلغ معتنابهی که من بابت اخذ این مجوز پرداخت کرده بودم هدر رفته بود. من در صدد جبران ضرر بودم و از همین رو به دنبال وارد کردن تعداد بیشتری از ماشین ها رفتم. قانون تازه تغییر کرده بود و این برای من که آنجا در بحبوحه خرید ماشین ها بودم امتیاز محسوب می شد.
این اتفاق مرا در چرخه واردات ماشین های چاپ انداخت. سال ۷۷ بود که من کار واردات را به صورت جدی پی گرفتم و در همان سال هم دوستی به نام آقای کیوان اسبقی که یکی از واردکنندگان بزرگ و به نام ملزومات و مواد اولیه چاپ بود به من پیشنهاد همکاری داد و گفت که تو در کار انتخاب و خرید ماشین تبحر داری و من در ملزومات مواد اولیه آن و همکاری ما می تواند کارساز باشد، همین طور هم بود. کار ما خیلی زود وسعت پیدا کرد و بر سر زبان ها افتادیم.
من بر اساس تخصصم ماشین های کارا و حرفه ای را انتخاب کرده و وارد می کردم. از همان ابتدا روشی را بنا نهادم که هنوز هم آن را به کار می گیرم و در آن موفقم؛ من عمده دستگاه ها را به چاپخانه خودم می بردم و آنجا راه اندازی می کردم. به این ترتیب نه تنها هزینه انبار نداشتم بلکه با توجه به راه اندازی و فعال بودن، دستگاه سوددهی داشت و هیچ خواب سرمایه ای متوجه کار من نبود، ضمن اینکه چون این دستگاه ها دست دوم و کارکرده بود، دیدن آنها در حین کار به اطمینان مشتری برای خرید آن کمک می کرد.
بیش از ۱۰ سال کار بر این منوال می گذشت تا اینکه من به مشکل برخوردم و احتیاج به فضای وسیعی برای نصب دستگاه ها داشتم و رفع این نیاز بود که باعث شد من چاپخانه های دوم و سوم و چهارم را راه اندازی کنم. در این راه من از هر پیشنهاد شراکتی استقبال می کردم.
آینده چاپ
سال ۸۸ بود که من احساس کردم واردات ماشین دیگر برایم نه جذاب است و نه اولویتی دارد. بازار این کار اشباع شده بود و غالب افرادی هم که در این کار فعالیت داشتند یا از آن خارج شده بودند و یا حوزه کارشان بسیار محدود شده بود. افراد زیادی علاقه نشان دادند که خودشان مستقیماً بروند و ماشین دلخواه شان را پیدا کرده و خریداری کنند، این اتفاقات دست به دست هم دادند و واردات ماشین های کارکرده را از رونق انداختند.
به خاطر روابطی که طی این سال ها با فروشندگان ماشین های دست دوم چاپ پیدا کرده بودم و مشتریانی که در داخل کشور داشتم به طور کلی از این کار بیرون نرفتم اما دیگر به جایی رسیده بودم که بتوانم بدون چشم داشت مالی به عشق خودم بپردازم. به فکر تخصصی کردن کار چاپخانه هایم افتادم و تجهیز آنها را شروع کردم. قبل از آن چاپخانه های من انواع کارهای چاپ را به انجام می رساندند اما از سال ۸۳ که ساکن خارج از کشور شدم برای مباحث مدیریتی و دوری از محل کارم به فکر تخصصی کردن کار بودم و با این نگاه شروع به برنامه ریزی کردم.
یک مجموعه را به به چاپ کتاب و دیگری را به چاپ کارهای فانتزی و رنگی اختصاص می دادم. بر اساس همین دیدگاه بود که سال ۸۸ دو مجموعه ما به طور خاص به چاپ کتاب و مجلات اختصاص یافتند. سال ۹۳ بود که با یک بازبینی کلی دانستیم که چاپ کتاب و امثال آن آینده چاپ نخواهد بود، ما آینده چاپ را در بخش بسته بندی دیدیم و از همین رو سال ۹۵ بود که من در دو مجموعه چاپ بسته بندی و لیبل مشارکت کردم.
نام نیک و هم سرای زرنگار
همه ما می دانیم که سال های اخیر کار چاپ برای کسی درآمد آنچنانی نداشته است و بازار کار نسبت به گذشته افت زیادی داشته و معدود افرادی هم که سفارشات زیادی دارند این را مدیون خلاقیت و بازاریابی خود هستند. نوسازی خط تولید و فاصله از رقبا، ورود به دنیای مجازی و راه اندازی فروشگاه های آنلاین و راه اندازی بخش صادرات از جمله راهکارهای اتخاذ شده برای برون رفت از بحران بوده اند اما در نهایت چاپچی های قدیمی می دانند که بازار این کار تا چه حد محدود و کم بازده شده است.
من و امثال من می توانند به راحتی پول شان را در کاری پردرآمدتر سرمایه گذاری کنند اما از یک جایی به بعد این عشق و علاقه است که تصمیم گیری می کند. ذوالفقاری امروز به دنبال سود بیشتر نیست، من عوایدم را از این صنعت داشته ام و خدا را شکر احتیاج مالی ندارم، من امروز به دنبال یادگار گذاشتن نام نیک هستم، به دنبال انجام دادن کار بزرگ، اگر قرار است در این صنعت باشم، دوست دارم جای خوب آن باشم.
تولید کارآفرین
در حال حاضر بیش از ۵۰۰ پرسنل در مجموعه های من مشغول به کار هستند و حالا این چقدر در کشور ما اهمیت و جایگاه دارد را نمی دانم اما تا به حال کسی بابت آن برای ما تره ای خرد نکرده است. در سایر ادارات دولتی که مرتبط با کار ما هستند نه تنها از این بابت احترام و توجهی کسب نکرده ایم بلکه همیشه توبیخ و کارشکنی دیده ایم. من تا به حال نه از اتحادیه و نه از وزارتخانه مربوط تفقد و تشویقی ندیده ام. وقتی خود خانواده چاپ با ما برخورد خوبی ندارد دیگر چه انتظاری می توان از غیر داشت.
من مایل به نام بردن نیستم شاید که باعث دلخوری برخی دوستان شود اما در همین حد بگویم که بسیاری از چاپچی های ورزیده و صاحب کار امروز در مجموعه های تحت تکفل من رشد کرده و کارآزموده شده اند. باور کنید موفقیت امروز آنان نه تنها حسادت و بخلی در من برنمی انگیزد بلکه از اینکه توفیق روزافزون شان را می بینم احساس شعف و مباهات می کنم.
آن ها باعث می شوند که احساس کنم راه را درست رفته ام. امروز محمود ذوالفقاری به این معروف است که کارکنان اسبقش مدیران و چاپخانه داران موفقی شده اند و این خوشحالی غیر قابل وصفی به من می دهد. اگر شما اشتغالزایی را از این منظر نگاه کنید می بینید که من باعث شده ام افراد کسب وکار خود را داشته باشند و کارکنانی مختص به خود، که همه اینها در کارآفرینی مؤثرند.
مجموعه های اختصاصی موفق
اولین مجموعه من با نام چاپ خجسته در سال ۱۳۷۴ بازگشایی شد. بعد از آن سال ۷۹ سبزارنگ فعالیتش را آغاز کرد و در ۸۲ چاپ خجسته نو شروع به کار کرد، ۸۸ محل چاپخانه قدیمی چاپ خجسته را با چاپ طایفه ترکیب کردیم و یکسال بعد در یک بنای استیجاری چاپخانه خجستگان را راه اندازی کردیم و پس از مدت کمی موفق شدیم مکان آن را بخریم و با اطمینان و قدرت بیشتری ادامه بدهیم. جدیداً هم که دو چاپخانه پر و برجیس را راه اندازی کرده ایم که در بخش بسته بندی و لیبل فعالیت خواهند داشت.
من امید زیادی به کار در بخش بسته بندی و لیبل دارم. دستگاه های فوق العاده ای را در این بخش به کار گرفته ایم که هم اکنون در مرحله تست هستند و ظرف یکی دو ماه آینده به بهره برداری خواهند رسید. ماشین های ما در این بخش افست لیبل هستند، افرادی که با این حوزه آشنایی دارند توانایی این دستگاه ها را می دانند. نمونه این دستگاه ها در کل کشور کمتر از انگشتان دست است که از آنها سه دستگاه از ترکیب افست و یونیت های فلکسو و هلیو در مجموعه برجیس ما واقع در شهریار نصب و راه اندازی شده اند.
ما راه اندازی یک مجموعه لیبل قدرتمند در کشور را نیاز روز آن دانستیم؛ بر اساس آمار گفته می شد که سالانه بیش از ۱۲۰ میلیون دلار از سفارشات ما در بخش لیبل به خارج از کشور عودت داده می شود که آمار قابل توجهی بود و یک نقطه ضعف بزرگ برای صنعت چاپ ما به حساب می آمد. ما با نگاه جلوگیری از خروج ارز کشور و با امید به سودآوری وارد این حوزه شدیم و تا جایی که امکان آن وجود داشته سعی کرده ایم که استانداردهایمان را در حد چاپخانه های روز دنیا بالا برده و بتوانیم هموطنان مان را از سفارش کار به خارج از کشور بی نیاز کنیم.
ماشین هایی با یونیت های متعدد
حدود ۸ سال پیش اولین ماشین های ۸ رنگ را من به ایران وارد کردم، سایر دوستان یا جا به اندازه کافی نداشتند یا جسارت و ریسک پذیری به آنها اجازه این اعمال را نمی داد. بر اساس یک باور اشتباه چاپچی داخلی فکر می کند که ماشین های عریض و طویل قابلیت کار خوب و با کیفیت درآوردن را ندارند.
یک دهه پیش بسیاری از چاپخانه دارها معتقد بودند یک دستگاه چهار و نیم ورقی نمی تواند کاری به خوبی دو ورقی چاپ کند. من به خاطر سابقه کار چاپ در خارج از ایران و بازدید از خط تولید چاپخانه های کثیری در اقصی نقاط جهان می دانستم که این حرف اشتباه و واهی است، سایز ماشین هیچ تأثیری روی کیفیت کار تمام شده ندارد. من جزو کسانی بودم که از تبدیل دستگاه هایم به دستگاه های بزرگ تر استقبال کردم و ماشین های ۱۰۰ در ۷۰ چهار و نیم ورقی را به کار بستم و پس از آن به سمت تهیه دستگاه های ۸، ۱۰ و ۱۲ رنگ رفتم.
باید توجه داشت در یک بازار رقابتی مسائلی چون هزینه ها، بازاریابی و سرعت و کیفیت کار نهایی از شاخص های مهم و تأثیرگذار هستند و یک دستگاه به روز، بزرگ و قدرتمند توان آن را دارد که هزینه ها را کاهش داده و کیفیت و سرعت را مضاعف کند، به این صورت با راضی نگاه داشتن مشتری در امر بازاریابی هم توفیق حاصل خواهد شد.
حتی امروز هم فکر کنم غالب ماشین های چند رنگ موجود در کشور را من داشته باشم؛ من دو دستگاه چهار و نیم ورقی هشت رنگ و یک دستگاه دو ورقی ده رنگ داشتم و به تازگی هم یک دستگاه چهار و نیم ورقی دوازده رنگ به مجموعه اضافه شده که چند ماهی است آن را نصب و راه اندازی کرده ایم. این دستگاه اخیر که نام بردم قابلیت های ویژه ای دارد و ما می توانیم کارهای نوینی را برای آن تعریف کنیم.
مدیریت راه دور
کار نیکو کردن از پر کردن است. مدیریت کردن چاپ خجسته که اولین چاپخانه من بود بسیار توان فرسا بود اما رفته رفته راهکارهای مدیریتی خود را پیدا کرده و با اصلاحاتی که روی خودم و کارم صورت دادم این روند رشد و تسهیل را هر روز قوی تر کردم که باعث شد مجموعه های بعدی که راه اندازی شد هر کدام از قبلی انرژی کمتری را ببرد. شاید برای کسی که از بیرون این وضعیت را می بیند، تصور نظم دادن به این حجم کار میسر نباشد اما واقعیت این است که طی این سال ها به مدیریت آنها عادت کرده ام.
حدود ۱۴ سال است که من شهروند کانادا هستم و قبل از آن هم بنا به شغلی که داشتم روزهای زیادی از سال را در کشور نبودم اما در طول زمان راهکار مدیریت از راه دور را یافته ام. در حال حاضر من نیم بیشتری از سال را در ایران نیستم اما هر جا که باشم ساعت کاری ام را با ساعت ایران تنظیم می کنم و باور کنید همان مقدار که وقتی در ایران حضور دارم برای سروسامان دادن کارها زمان می گذارم، وقتی خارج از کشور هم هستم به این کار اختصاص می دهم.
یکی از علل موفقیت من در این امر داشتن نیروهای حرفه ای در کار چاپ است. من همیشه دستگاه هایم را بدون کاربران زبده آنها به یک مشت آهن پاره تشبیه می کنم. من همیشه در هر تخصصی سعی می کنم بهترین و کاربلدترین نیروها را جذب کنم و به صورتی آنها را تأمین کنم که همواره از کار در مجموعه ما خرسند و خشنود باشند. این فرمول همیشه راهنمای کار من بوده است؛ رابطه ما هیچ وقت کارگری و کارفرمایی نبوده و من نیروی انسانی ام را سرمایه اصلی خود می دانم و موفقیتم را مدیون بازوان زحمتکش و همت والای آنها هستم.
همکاران ما از کوچک ترین عضو تا مدیران و شرکا، این مجموعه ها را از آن خود دانسته و در پیشرفت هرچه بیشتر آن می کوشند. دوستان آشنا به این حوزه می دانند که مدیریت و پیشبرد چندین مجموعه کار آسانی نیست اما به شکر خدا تمامی مجموعه های ما تا به امروز موفق بوده اند و هر کدام در حوزه کاری خود خوشنام و معتبر است.
پل پیروزی
در خاطرات من شکست زیاد هست اما شاید به خاطر دوراندیشی و این نکته که همیشه بعد از هر شکست فعالیتم مضاعف شده توانسته ام از این تجربیات تلخ استفاده کنم و هر شکست را به پل پیروزی تبدیل کنم. همان ماجرای ابتدایی در مورد خرید مجوز واردات ماشین چاپ از تعاونی که خدمت تان عرض کردم یک شکست، آن هم از نوع سنگینش و در ابتدای کار بود.
قراردادهای زیادی وجود داشته که به هم خورده و به واسطه آن مشکلات عدیده ای صورت پذیرفته اما شدت آنها در حدی نبود، که مرا در هم بکوبد. من هر وقت هزینه ای را بابت شکستی متحمل می شوم تجربه آن همواره در خاطرم هست و مثل یک زنگ اخطار مرا از تکرار دوباره آن بر حذر می دارد.
بعید می دانم کسی به اندازه من در صنعت چاپ ایران وارد شراکت شده باشد، نمی گویم همه آنها موفق بوده اما تجربه های آنان در شراکت های آتی بسیار به من کمک کرده و من توانسته ام با تکیه بر این تجربیات کارهای بزرگ و موفقی را به انجام برسانم. بسیاری در ایران با کار مشارکتی موافق نیستند اما اعتقاد من به کار مشارکتی است؛ اگر قرار باشد یک نفر خودش به تنهایی به همه کارهایش سرکشی کند نمی تواند رشد چشمگیری داشته باشد، بودن یک شریک دلسوز بسیار کاراتر از استفاده از یک مدیر و افرادی استخدامی است که به اندازه یک شریک ذینفع نبوده و خودشان احتیاج به سرکشی دارند.
من در این بخش ها شانس خوبی آورده ام و علاوه بر شرکا، مدیران فوق العاده ای را در استخدام دارم اما معتقدم برای گسترش کسب وکار، از یک جایی به بعد دیگر نمی توان بدون شریک پیشرفت چندانی کرد؛ این عقیده ای است که من سرلوحه کار خود قرار داده ام و از روند آن راضی هستم.
تمرکز، تکنولوژی
به نظر من تخصصی عمل نکردن مشکل عمده صنف ما است؛ برای پیشرفت باید حوزه ها را از هم تفکیک کرد و با تمرکز بر یک ناحیه از کار موفقیت را تضمین نمود. یکی دیگر از معضلات گریبان گیر صنعت چاپ امروز کشور رواج باورهای غلط است که در بحث اشاره کوچکی به آن کردم. به طور مثال امروز بر بنای باورهای قدیمی چاپخانه یعنی یک دستگاه دو ورقی چهار رنگ، سنگ بنای یک چاپخانه وطنی با این دستگاه تعریف شده در حالی که این ماشین در جهان اقبال عمومی خوبی ندارد و به هیچ وجه به عنوان بنیان یک چاپخانه از آن یاد نمی شود.
این ها در صورتی است که اصلاً ماشین دو ورقی چهار رنگ یک ماشین ناقص است، چه از لحاظ سایز و چه از لحاظ عملیاتی، از این رو من فکر می کنم با توجه به بازار روز و تکنولوژی جدید، باید این باورهای سنتی را کنار گذاشت و با آگاهی و بنابر مستندات دستگاه انتخاب کرد.
قبرستان اجباری
بارها در جلساتی که با مدیران ارشاد و انجمن واردکنندگان داشته ایم این جمله که شما واردکنندگان ماشین های کارکرده صنعت چاپ این کشور را به قبرستان ماشین ها تبدیل کرده اید را شنیده ایم و آنقدر این حرف تکرار شده که ملکه ذهن همگان شده است. اما در این بین کسی فکر نکرده که مشتری داخلی با کدام پول و با چه توجیه اقتصادی و چه امیدی می تواند دستگاه نو و میلیاردی بخرد.
یک دستگاه جدید پنج رنگ امروز حدود پنج میلیارد تومان قیمت دارد، الان کدام چاپخانه ای در ایران توان خرید آن را دارد؟ با این وضع نابسامان و نامعلوم اقتصاد چه کسی قدرت برنامه ریزی این مهم را دارد؟ یک مدیر موفق باید بتواند برآیند مالی داشته باشد، مثلاً اگر این دستگاه را تهیه کنم بهره وری آن چقدر است و چقدر طول می کشد تا بتواند هزینه های خود را جبران کرده و به سوددهی برسد، این برآوردها با وضعیت فعلی ما محال است.
الان در خارج از کشور هم استفاده از دستگاه های دست دوم و کارکرده رایج است؛ مثلاً در بحث چاپ افست، بازار خرید و فروش دستگاه های کارکرده بسیار داغ است. دستگاه های مورد استفاده صنعت چاپ بسیار گران هستند و در کشور ما هم که تسهیلات آنچنانی نظیر وام های کلان با بهره های کم وجود ندارد صنعتگر نمی تواند این چنین ریسکی را بپذیرد.
ما با همین ماشین های دست دوم چرخ این صنعت را در حرکت نگاه داشته و با توجهی که به این کار مبذول داشته ایم توانسته ایم رضایت مشتریان را کسب کنیم و خدا را شکر تا به حال مشکل خاصی از این بابت نداشته ایم. این اصطلاح که ما آهن پاره وارد کرده ایم درست نیست، این نیاز صنعت ما بوده و توجیهات مستدلی داشته است، ما با وسواس در این کار وارد شده و باعث شدیم ضمن کمک به صنعت و صنعتگر، ارز کمتری از کشور خارج شود.
صنعت چاپ مثل یک دریاچه است که اگر رودی به آن می ریزد باید یک خروجی هم داشته باشد اگر نه به باتلاق تبدیل می شود. طی این سال ها این ماشین ها وارد بدنه صنعت شده و دست به دست چرخیده اما قوانین غیراصولی از خروج آن جلوگیری کرده اند و قبرستانی که امروز از آن یاد می شود را ما نساخته ایم، قانون نارسا ساخته است.
باید قوانین به صورتی تنظیم شود که یک فرد خارجی به راحتی بتواند وارد کشور شده و ماشین مورد نظر خود را خریده و خارج کند. الان ما در عراق کلی مشتری ماشین دست دوم داریم، در افغانستان، ترکمنستان و سایر کشورهای در حال توسعه اطراف بازارهای بالقوه ای برای ماشین های استفاده شده ما وجود دارد با این حال بارها شده که به خاطر مشکلات گمرکی ماشین مورد نظر مشتری خارج ایران را اجباراً از اروپا تهیه کرده و فرستاده ایم.
این قانون سال ساخت بر ماشین های چاپ خودش یکی از مشکلات عمده است، چرا که ما باید با گمرک بالا و هزینه های زیاد آن را وارد کنیم که باعث می شود ماشین کارکرده در کشور ما با قیمت جهانی آن بسیار متفاوت باشد.
به طور مثال یک دستگاه دو ورقی تکرنگ ساخت دهه ۷۰ در کشور ما الان حدود ۳۰ میلیون تومان قیمت دارد در حالی که بنا به قیمت جهانی باید قیمتی حدود ۵ هزار دلار داشته باشد اما این قانون محدودیت سال ساخت که برای آن مطرح است باعث شده قیمت آن به این حد برسد. برای داغ شدن بازار فروش باید قیمت ها یکسان سازی شده و این محدودیت برداشته شود.
الان کشور همسایه ما، ترکیه در بخش صادراتش بسیار درخشان ظاهر شده است، هر چند که ما با همین قوانین هم به خارج از کشور ماشین فروخته ایم اما بروکراسی و دوندگی زیاد آن ما را از بازار رقابت با چنین کشورهایی که قوانین شان بر حسب نیاز شکل می پذیرد، ما را عقب نگاه داشته است. به راحتی می توان با تغییراتی جزئی در قانون و راه انداختن طرح های تشویقی این کار را تسهیل کرد، حتی می شود برای فروش ماشین کارکرده نمایشگاه راه انداخت و سایر کشورها را به آن دعوت کرد. تنها خوش فکری و تلاش راه برون رفت از این اوضاع نابسامان است.
بیشتر بخوانید: سید محمود ذوالفقاری ؛ برنای پرتجربه
مصائب چاپ
شرایط کنونی بسیار سخت است و هر روز هم به شدت آن افزوده می شود. همین مجموعه ای که شما الان در آن حضور دارید (مجموعه چاپ خجستگان) فقط حدود ۶۰۰ میلیون تومان در ماه به کارکنانش حقوق پرداخت می کند و با سایر هزینه های جانبی حدود ماهی یک میلیارد تومان هزینه در بر دارد، این میزان تقریباً در دیگر مجموعه های من هم به همین مقدار است. این به آن معنا است که سه ماه بیکاری می تواند کل کسب وکار ما را تحت تأثیر مخرب قرار دهد و نشان می دهد که همین حالا هم در حال ریسک کردن هستیم.
البته که این مجموعه ها با پتانسیلی که دارند در زمان های معمولی بودن وضعیت بازار می توانند از سایر رقبایشان سودآورتر باشند اما به همان مقدار در شرایط بد امکان سقوط و حتی نابودی شان بیشتر است. کسی فکر نکند که ما در شرایط بد امروز وضعیت خوبی داریم، بازاریابی برای سفارشاتی که بتواند این حجم از ماشین ها را فعال نگه دارد و هزینه ها را متقبل شود کار آسانی نیست و ما همیشه در تهدید وضعیت اقتصادی هستیم.
همه ما که درگیر این صنعت هستیم روزگار سختی را می گذرانیم و امیدوارم این دوره گذار هرچه زودتر به سر آید. امیدوارم وزارتخانه های ذیربط و سازمان ها و اتحادیه های مربوط به این صنعت رفتار تسهیل گر داشته باشند و سیاست هایشان با دید یاری گری صنعتگر مشغول در حوزه چاپ تدوین شود.
من نمی خواهم بگویم که این ارگان ها همکاری کمی دارند و یا سنگ اندازی می کنند اما حداقل من طی این سال های اخیر کارگشایی کمتری از آنها دیده ام و میزان همکاریشان برایم راضی کننده نبوده است. کشور و بازار ما نیروی بالقوه زیادی برای رشد در این بخش از صنعت دارد که می تواند با کمی همکاری بالفعل شود. به امید شکوفایی هرچه بیشتر صنعت چاپ ایران.
نویسنده: میلاد حاتمی لندی
منتشر شده در نشریه ۱۵۰ چاپ و نشر- مرداد ۹۶