در اواسط قرن نوزدهم اختراع دوربین عکاسی دنیای هنر را برای همیشه به لرزه درآورد. تا آن زمان نقاشان پرتره تنها راه برای ثبت یک تصویر واقع گرایانه از جهان بودند. دوربین این وظیفه را سریع ، ارزان و دقیق تر انجام می داد. بسیاری پیش بینی کردند که این اختراع به معنای مرگ نقاشی است، اما تاریخ داستان دیگری را روایت کرد. دوربین، نقاشان را از وظیفه طاقت فرسای کپی کردن واقعیت آزاد کرد و به آنها اجازه داد تا به درک عمیق تری از نور، رنگ و احساسات بپردازند. جنبش هایی مانند امپرسیونیسم محصول مستقیم این آزادی جدید بودند. امروز دنیای برندسازی با هوش مصنوعی با یک تحول به همان اندازه عمیق و ترسناک روبه رو است.
هوش مصنوعی دوربین عکاسی عصر ماست؛ ابزاری که می تواند بسیاری از وظایف فنی و تحلیلی برندسازی را با سرعتی فراانسانی انجام دهد. آیا این به معنای مرگ استراتژیست برند است؟ در این مقاله ما قلم موها و بوم های قدیمی را کنار می گذاریم تا سه نقش انقلابی را که این معمار نامرئی در اتاق استراتژی ایفا می کند، کشف کنیم و نشان دهیم که چگونه درست مانند دوربین هوش مصنوعی نیز نه برای کشتن، بلکه برای آزاد کردن روح واقعی برندسازی از راه رسیده است.
از تحقیقات بازار تا کالبدشکافی ناخودآگاه
اولین و بنیادی ترین وظیفه در ساختن یک برند درک کردن است؛ درک بازار، درک رقبا و مهمتر از همه، درک عمیق و اغلب پنهان مصرف کنندگان. در گذشته این فرآیند شبیه به یک باستان شناسی کند و پرهزینه بود. شرکت ها با استفاده از گروه های کانونی (Focus Groups) و نظرسنجی ها تلاش می کردند تا قطعات کوچکی از حقیقت را از دل خاک بیرون بکشند. این روش ها، با وجود مفید بودن، همیشه محدود به یک نمونه کوچک و تحت تاثیر سوگیری های انسانی بودند.
هوش مصنوعی این فرآیند را از باستان شناسی به روانکاوی تبدیل کرده است. در این نقش جدید هوش مصنوعی مانند یک روانکاو خستگی ناپذیر، بر روی کاناپه تحلیل می نشیند و به ناخودآگاه جمعی بازار گوش می دهد. او هر روز میلیون ها مکالمه را در شبکه های اجتماعی، هزاران نقد و بررسی محصول در سایت ها و الگوهای رفتاری پنهان در داده های جست وجو را تحلیل می کند. او نه تنها به چیزی که مردم می گویند، بلکه به احساسی که پشت کلمات شان پنهان شده است نیز گوش می دهد.
- تشخیص بیماری های پنهان: الگوریتم های تحلیل احساسات (Sentiment Analysis) می توانند قبل از آنکه در گزارش های فروش ظاهر شوند، اولین نشانه های کاهش محبوبیت یا افزایش خشم نسبت به یک ویژگی محصول را تشخیص دهند. آنها می توانند بفهمند که چرا یک کمپین بازاریابی که از نظر تئوری بی نقص به نظر می رسید، در عمل با مخاطبان ارتباط برقرار نکرده است.
- کشف رویاهای ناگفته: هوش مصنوعی می تواند با تحلیل زبان و تصاویر استفاده شده توسط جوامع آنلاین، آرزوها، ارزش ها و هویت های در حال ظهور را کشف کند. شرکت اسپاتیفای را در نظر بگیرید؛ سرویس هفتگی دیسکاوری آنها فقط یک لیست پخش از آهنگ های جدید نیست. این یک شاهکار روانکاوی است. هوش مصنوعی با تحلیل عمیق تاریخچه شنیداری شما، نه تنها سلیقه شما، بلکه حالت روحی شما را نیز درک می کند و موسیقی ای را به شما پیشنهاد می دهد که به طور ناخودآگاه، به دنبال آن بوده اید.
در این نقش، هوش مصنوعی به برند یک آینه بی نهایت دقیق و بدون تعصب می دهد تا خود واقعی اش را در چشم جهان ببیند.
خلاقیت و توفان فکری با هوش مصنوعی
پس از درک، نوبت به خلق کردن می رسد: خلق نام، لوگو، شعار و محتوایی که هویت برند را به جهان معرفی کند. به طور سنتی، این یک فرآیند بسیار انسانی، شهودی و گاهی جادویی بوده است که در ذهن چند مدیر خلاق نخبه اتفاق می افتاد.
هوش مصنوعی این فرآیند را از یک هنر انفرادی به یک همکاری شگفت انگیز بین انسان و ماشین تبدیل کرده است. در این نقش، استراتژیست انسانی، یک کیمیاگر ارشد است؛ کسی که هدف، استراتژی و روح اصلی پروژه را تعیین می کند. هوش مصنوعی، «شاگرد کیمیاگر» است؛ یک دستیار فوق العاده باهوش که می تواند دستورات استاد را بگیرد و در عرض چند دقیقه، صدها یا هزاران نمونه اولیه را برای آزمایش خلق کند.
بیشتر بخوانید: محتوا کافی نیست، استراتژی مهم است
- آزمایشگاه ایده پردازی: به جای آنکه یک تیم، ساعت ها برای پیدا کردن ۱۰ نام برای یک محصول جدید، توفان فکری کند، کیمیاگر ارشد می تواند از هوش مصنوعی بخواهد که براساس ارزش های برند (مثلا «طبیعی» و «سریع»)، ۵۰۰ نام پیشنهادی تولید کند. این کار، ذهن انسان را از فشار «تولید ایده» آزاد می کند و به او اجازه می دهد تا انرژی خود را بر روی «انتخاب و پالایش بهترین ایده» متمرکز نماید.
- کارخانه هویت بصری: ابزارهای تولید تصویر مبتنی بر هوش مصنوعی مانند میدجرنی (Midjourney) می توانند براساس یک توضیح متنی، ده ها نسخه اولیه از یک لوگو، بسته بندی یا تصویر تبلیغاتی را در سبک های مختلف خلق کنند. این به مدیر هنری اجازه می دهد تا به جای شروع از یک صفحه سفید، با مجموعه ای غنی از الهامات بصری کار خود را آغاز کند و بهترین مسیر را انتخاب نماید. یک برند لوازم آرایشی مانند سفورا می تواند برای یک خط تولید جدید، صدها مدل بسته بندی را به صورت مجازی تولید و حتی قبل از ساختن نمونه فیزیکی، واکنش مخاطبان به آنها را در شبکه های اجتماعی بسنجد.
در این نقش هوش مصنوعی خلاقیت انسان را جایگزین نمی کند؛ بلکه آن را تقویت، تسریع و دموکراتیک می سازد.
واکنش به ترندها و پیش بینی آینده
شاید استراتژیک و در عین حال چالش برانگیزترین نقش هوش مصنوعی، توانایی آن در نگاه کردن به آینده باشد. برندهای سنتی، اغلب واکنشی عمل می کنند. آنها منتظر می مانند تا یک روند فرهنگی یا یک تکنولوژی جدید کاملا فراگیر شود و سپس با عجله تلاش می کنند تا خود را با آن تطبیق دهند. این استراتژی در بهترین حالت شما را به یک دنبال کننده سریع تبدیل می کند، نه یک رهبر.
هوش مصنوعی به برندها قدرت پیشگویی می دهد. در این نقش هوش مصنوعی مانند یک سیستم راداری دوربرد دائما در حال اسکن کردن افق دیجیتال برای شناسایی سیگنال های ضعیف است؛ سیگنال هایی که نشان دهنده تولد یک روند جدید، یک تغییر در رفتار مصرف کننده یا حتی یک بحران بالقوه برای برند هستند.
- قطب نمای فرهنگی: با تحلیل زبان مورد استفاده در پلتفرم های پیشرو (مانند تیک تاک یا ردیت)، هوش مصنوعی می تواند کلمات، مفاهیم و ارزش هایی را که در شش ماه آینده به جریان اصلی تبدیل خواهند شد، شناسایی کند. این به برند اجازه می دهد تا محتوا و محصولات خود را نه برای امروز، بلکه برای فردای نزدیک، طراحی نماید.
- شبیه ساز بحران: هوش مصنوعی می تواند با شبیه سازی سناریوهای مختلف، به برندها کمک کند تا نقاط ضعف خود را قبل از آنکه رقبا از آن ها سوءاستفاده کنند، شناسایی نمایند. به عنوان مثال، آیا یک شعار تبلیغاتی جدید، می تواند در یک فرهنگ دیگر، معنای منفی و توهین آمیزی داشته باشد؟ هوش مصنوعی می تواند این ریسک ها را با دقتی بسیار بالاتر از یک تیم انسانی، پیش بینی کند.
این نقش استراتژی برند را از یک تمرین مبتنی بر گذشته به یک گفت وگوی دائمی با آینده تبدیل می کند.
سخن پایانی
بازگردیم به مثال دوربین عکاسی. دوربین، نقاشان را بیکار نکرد، بلکه تعریف نقاش بودن را برای همیشه تغییر داد. به همین ترتیب، هوش مصنوعی نیز استراتژیست برند را جایگزین نخواهد کرد، اما او را مجبور خواهد کرد که از یک هنرمند تنها به یک رهبر ارکستر تبدیل شود. وظیفه او دیگر نه اجرای تمام نت ها، بلکه هماهنگ کردن استعدادهای بی نظیر نوازندگان جدید و هوشمندش است.
در نهایت، موفقیت در عصر جدید، نه به داشتن هوش مصنوعی، بلکه به کیفیت سوالاتی بستگی دارد که ما به عنوان انسان از آن می پرسیم. هوش مصنوعی می تواند به شما بگوید که چه اتفاقی در حال افتادن است، اما این هنوز وظیفه رهبر انسانی است که چرای آن را درک کند، هدف برند را تعریف نماید و قضاوت نهایی را که ترکیبی از داده، شهود و شجاعت اخلاقی است، انجام دهد. هوش مصنوعی، قلب تپنده و تحلیلی برندسازی خواهد شد، اما روح آن، همچنان در دستان انسان باقی خواهد ماند.