خیابان منوچهری، روبروی مسجد امام رضا؛ این آدرسی بود که تلفنی از احمد عزیزی گرفتم. این برای دومین بار بود که برای تهیه مصاحبه از افراد پیشکسوت به این خیابان می رفتم. ساعت نه صبح روز یکشنبه وارد دفتر کارش شدیم و او ما را با استقبال گرم پذیرفت. با او به صحبت نشستیم.
در سال ۱۳۱۶ در محلهی ژاله، محل باغ بزرگ تهران به دنیا آمدم پدرم کارمند مجلس بود. تازه کلاس ششم را تمام کردم که به جای پدر در سن ۱۱ سالگی به چاپخانه مجلس رفتم و در قسمت صحافی مشغول به کار شدم و پس از آن نیز شبها به تحصیلات خود ادامه می دادم. شش ماه بدون دریافت هیچ مزد و حقوقی کارکردم تا کارهای مربوط به صحافی و دفترسازی را یاد گرفتم و حدوداً سال ۱۳۳۴ چاپخانه مجلس را ترک کردم.
اینها را احمد عزیزی مدیریت چاپ تیرنگ میگوید. بله این بار به سراغ احمد عزیزی آمدهایم، فردی که شاید کمتر کسی در صنعت چاپ باشد که او را نشناسد به قول خودش مرا همه با نام احمد ژیگول می شناسند که بعداً در گفتههایش خواهید فهمید که چرا او را با این نام میخوانند پس با ما همراه شوید.
پیشرفت در کار
در سال ۱۳۳۴ چون دیدم که چاپخانه مجلس جایی برای پیشرفت ندارد آنجا را ترک کردم و مدت شش ماه در چاپخانههای آتش، تابان و مجله تهران مصور فعالیت کردم و بعد از آن نیز به چاپخانه افست که با مدیریت آقای صمیمی اداره میشد رفتم به یاد دارم که قسمت صحافی چاپ افست از سال ۱۳۳۴ توسط آقای مصطفی میرمحمدی در خیابان قوامالسلطنه به راه افتاد و من نیز به مدت دو سال در آنجا فعالیت کردم و مدتی نیز بهعنوان سرپرست قسمتی از صحافی معرفی شدم.
در سال ۱۳۳۶ از چاپ افست بیرون آمدم اما این بار تصمیم گرفتم که به دنبال چاپ و کارهای چاپی بروم اما متأسفانه سرمایه زیادی برای کار نداشتم ولی با این حال با چهار هزار تومان چاپ فیروز را در چهارراه نادری راهاندازی کردم و یک دستگاه ملخی و یک ماشین برش و یک تا کنی نیز به مبلغ ۷۰ هزار تومان از آقای نوریانی و بهصورت اقساط خریدم و از آن روز شروع به کار در چاپخانه کردم.
در اوایل کار حدود پنج ماه ناموفق بودم و در این چند ماه نیز به بازاریابی و جذب مشتری پرداختم و خوشبختانه ظرف شش ماه با پشتکار و همت فراوان موفق به جذب شرکتهای بزرگ از نظر کارهای چاپی ازجمله سینا کاشی، بانک سپه و غیره شدم زیرا همیشه در کار خود متعهد و هیچگاه نیز به فکر منافع مالی نبودم زیرا برای من تنها کیفیت و در نهایت رضایت مشتریان مطرح بوده است.
حدوداً تا سال ۱۳۳۸ چاپخانه فیروز را مدیریت میکردم اما متأسفانه با توجه به اینکه مشتریان من اکثراً دولتی بودند و لذا برای انجام کارهایشان به من کاغذ یارانهای میدادند بعد از مدتی متوجه خیانت شریکان شدم که اقدام به فروش کاغذهای یارانهای کرده بودند و نهایتاً مجبور به پرداخت غرامت شدم و برای همین امر نیز چاپخانه فیروز را فروختم و اینطور شد که فیروز را از دست دادم.
از آن پس بهعنوان واسطهای و با چاپ آیدا که مدیریت آن از دوستان نزدیک من بود در خیابان ظهیرالاسلام فعالیت میکردم تا اینکه موفق به خرید یک مکان در خیابان ظهیرالاسلام شدم که در آنجا کارهای مربوط به چاپهای لوکس و فانتزی را انجام میدادم. همزمان یک دستگاه برش نیز از چاپخانه روزنامه کیهان خریداری و در آنجا نصب کردم که این فعالیتها مربوط به سال ۱۳۴۰ میشود.
کارها به اینروال پیش رفت تا اینکه در سال ۱۳۴۲ با همکاری یکی از دوستان خود موفق به اجاره چاپخانه مجله خواندنی ها به مدیریت آقای امیرانی شدیم که اجاره این چاپخانه در آن زمان مصادف با جشنهای ۲۵۰۰ ساله شد و با رونق خوبی روبرو شدیم و شبانهروز به و صورت چند شیفت کار میکردیم تا اینکه یک دستگاه دو ورقی لترپرس دورنگ و یک ماشین یکرنگ و دو دستگاه ماشین حروفچینی اینترتایپ ورقی نیز به کارگاه اضافه کردیم اما دیری نپایید که در سال ۱۳۴۴ به خاطر اختلاف سلیقهای که با شریکم داشتم خواندنیها را ترک کردم.
هنوز چند وقتی نگذشته بود که به درخواست یکی دیگر از دوستانم به اجاره چاپخانه پست تهران از برادران عباس مسعودی (روزنامه اطلاعات) اقدام کردیم و از آن روز شروع به سرویس دستگاهها و جذب سفارشات کردیم. این روند همچنان تا سال ۱۳۴۸ ادامه پیدا کرد تا اینکه باز هم به خاطر اختلافات سلیقهای از او نیز جدا شدم.
لحظهای مکث میکند و میگوید: شاید برای شما سؤال باشد که چرا آنقدر از شرکای خود جدا شدهام؛ من همیشه به دوستانم میگویم که رفیق خوبی برای شما هستم اما هرگز نمیتوانم شریک خوبی برایتان باشم زیرا صداقت برای من اولین قدم شراکت است و بعضاً نیز به خاطر اختلافات سلیقهای آنها را رها میکردم.
دوباره به گفتههایش ادامه میدهد؛ بعد از گذشت این همه دوران دوباره به همان زیرزمینی که در ظهیرالاسلام خریداری کرده بودم برگشتم البته خوب به یاد دارم زمانی که از شریک قبلی خود جدا شدم، از تمام حق شراکت خود تنها پنج هزار تومان گرفتم و بس که همین امر سبب متحمل شدن ضرر و زیان فراوانی به من شد.
حدوداً سال ۱۳۵۷ بود که دوباره آنجا را احیا کردم و به مدت یکسال در آنجا به فعالیت پرداختم البته در این میان گفتنی است که مدتی هم در چاپخانه جلالی واقع در سپهسالار مدیر بودم که خیلی هم موفق عمل کردم و پس از آن در نهایت اواخر سال ۵۸ آن محل را به آقای علی مصدقی که خدمت زیادی به این صنف کرد، به قیمت ۳۰۰ هزار تومان فروختم و همزمان محل چاپ چهر را به مبلغ ۶۵۰ هزار تومان از آقای آثاری که از اساتید بنده بودند و نهایت محبت را به من داشتند، خریدم.
من ۳۰۰ هزار تومان پیش پرداخت کردم و قرار شد ۳۵۰ هزار تومان دیگر را بهصورت اقساط بپردازم اما مشکل اصلیم اینجا بود که جواز نداشتم و دیگر پولی هم برای گرفتن آن نداشتم تا اینکه بالاخره موفق به اجاره جواز چاپ نسرین از آقای سید مهدی فیض شدم.
بعد از اجاره جواز همان روز نزد مرحوم نوریانی رفتم و دوباره تقاضای ماشین چاپ کردم که ایشان نیز با توجه به سابقه خوب بنده در پرداخت اقساط خریدهای قبلی با این امر موافقت کردند. نهایتاً یک دوورقی و یک برش و یک تا کنی را بهصورت قسطی خریداری کردم و فردای آن روز ماشین را صبح تحویل و تا هفت غروب نصب و راهاندازی کردیم.
مدتی با همین روال کار کردیم اما دیدم که این دستگاهها جوابگوی سفارشهایمان نیست و از اینرو یک ماشین ایستاده نیز از آقای معمار خریداری کردیم. این بار هم مثل خرید ماشینهای دیگر مبلغ را که ۵۲۰ هزار تومان بود قسطی پرداخت کردم.
خاطره جالب خرید ماشین چاپ
در همین دوران بود که انقلاب شدت گرفت و به همین علت نتوانستیم ماشینی که از سمنان بار زده و وارد تهران کرده بودیم، از میدان خراسان بالاتر ببریم چون شهر در دست نظامیان بود لذا شبانه ماشین را به در چاپخانه رساندیم که این خود یک خاطره جالب برای ما بود. با این همه باز هم نتوانستیم ماشین را نصب و راهاندازی کنیم و تقریباً سه روز جلو درب چاپخانه ماند تا اینکه بالاخره موفق به نصب و راهاندازی آن شدیم. بعد از مدتی جنگ هم آغاز شد و در همان اوضاع نا به سامان بود که متوجه شدم حتماً باید بتوانم یک جواز مستقل بگیرم.
مدتی مکث میکند، نام بسیاری از اشخاص را فراموش کرده است و حتی در مواردی متوسل به تلفن میشود و از دوستان دیگر نامها را میپرسد که اینها همه نشانی از گذر عمر است اما خودش میگوید که حدوداً سه ماه است که همسرش را از دست داده و همین امر تمام حواسش را مختل کرده است؛ او در جواب میگوید من در حال حاضر دارای سه فرزند دختر و یک پسر دارم که اکنون شریک و همکارم است. دختر اولم نیز از روز فوت همسرم همچون یک مادر از دختران دیگرم مراقبت میکند اما باز هم تحمل این غم بسی دشوار است.
چاپ تیرنگ و احمد عزیزی
در ادامه از موفقیت کار چاپ در زمانهای قبل از انقلاب میگوید: آن موقع چاپ یک وجههی سیاسی داشت و هیچگاه نمیتوانم محرمعلی خان را که از مسئولین اطلاعات شهربانی بود فراموش کنم. هرگاه که اسم محرمعلی خان که پیرمردی ۷۰ ساله بود میآمد، مو به بدن هر فردی سیخ میشد. اگر از چاپخانهای خطایی سر میزد و یا نسخهای علیه شاه و مسئولین عالیرتبه مملکت چاپ میکرد، سروکارش با او بود. البته در آن زمان بنده کارهای چاپی متفرقه و مربوط به مسئولین انجام میدادم و هر بار به خاطر یک غلط چاپی که امری اجتنابناپذیر بود شکنجه میشدم زیرا حروفچینی آن زمان همه با دست انجام میشد و امکان خطا هم زیاد بود.
در همان زمان بود که موفق شدم مجوز چاپخانهای با نام تیرنگ -که نام پرندهای در شمال کشور است- را از آقای خسروشاهی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آن زمان بگیرم و همچنان به فعالیت خود ادامه دهم.
در اول صحبتهایش میگفت که به من احمد ژیگول میگویند. خیلی برایم جالب بود که بدانم چرا او را با این نام صدا میزنند اما کمکم متوجه شدم موقعی که کمد لباسهای کارش را باز کرد تمام لباسها اتوکشیده و کاور شده بود، بهطوری که از سفیدی میدرخشیدند آویزان کرده بود.
هیچگاه لباس کاری به این تمیزی ندیده بودم اما این دلیل زیاد برایم قانعکننده نبود. وقتی به دستگاههای در حال کار چاپخانه نیز نگاه کردم همه همین حالت را داشتند و خودش در تصدیق نامش میخندد و میگوید برای من نظافت و انضباط در درجه اول کار قرار دارد، این را همهی کارگرهایم نیز میدانند و در حدود سابقه کاری ۶۰ ساله خود هیچگاه به یاد ندارم که حتی پنج دقیقه تأخیر در کار خود داشته باشم، چه زمانی که کارگر بودهام و چه زمانی که مدیر.
از او پرسیدم که با توجه به شروع انقلاب فعالیت خود را چگونه ادامه دادید و وی جواب داد: از اول انقلاب دیگر به دنبال سفارش کار جدید نبودم و فقط کارهای ساده چاپ میکردم چون دیدم که کارگران بهاندازه کافی احساس مسئولیت نمیکنند لذا خودم بیشتر به مدیریت چاپخانه پرداختم اما همیشه به کارگرانم توصیه میکنم که همواره سعی کنند مرا در پشتکار الگوی خود قرار دهند تا در زندگی کاری خود موفق شوند.
پرسیدم که در بحث آموزش کارگران خود چه اقداماتی انجام دادهاید و او توضیح داد: من همیشه سعی میکنم که به آموزش کارگران ماهر بپردازم و حتی زمانی که وزارت ارشاد برای دادن مجوز امتحان عملی از افراد میگرفت هرکدام که زیردست بنده تربیت شده بودند معاف از آزمون میشدند. متأسفانه امر آموزش در حال حاضر منسوخ شده است و اگر مسئولین همتی هم میکنند و کلاسی را دایر میکنند و متأسفانه هیچ استقبالی هم از این دورهها نمیشود و در نهایت هم منجر به تعطیلی این دورهها میشود.
احمد عزیزی در مورد فعالیتهایش در حوزه واردات ماشینآلات دستدوم چاپ میگوید: تقریباً از سال ۱۳۴۰ بنده خود را موظف به شرکت در تمام نمایشگاههای بینالمللی دانستم زیرا به اعتقاد بنده انسان هرچقدر هم بداند باز هم هیچ نمیداند و ما باید بتوانیم خود را همراه با تکنولوژیهای روز دنیا هم قدم کنیم در غیر این صورت از صحنه رقابت حذف خواهیم شد.
ما با این پیشفرض به سراغ نمایشگاه سال ۱۹۸۶ رفتیم که تقریباً در همین دوره بود که در نمایشگاه دوسلدورف آلمان قسمتی مربوط به ماشینآلات دسته دوم برپا شده بود که من از همان جا با این مسئله آشنا شدم و شروع به تحقیق در زمینهی واردات این ماشینآلات به کشور کردم و الان در حدود ۲۰ سال است که در این زمینه مشغول به فعالیت هستم.
البته همانطور که میدانید در سالهای اخیر ورود این ماشینآلات مشکلات بسیاری را برای افراد در برداشته چرا که متأسفانه همیشه افراد سودجویی در تمامی عرصهها وجود دارند اما واضح است که افراد باید در خرید ماشینآلات دقت زیادی کنند البته خوشبختانه با تشکیل مجمع واردکنندگان ماشینآلات دسته دوم که زیر نظر وزارت ارشاد و با حمایت صنف ایجاد شده است، جلوی بسیاری از این تخلفات گرفته خواهد شد. ما در این اتحادیه با استفاده از کارشناسان و متخصصین چاپ در تلاش برای شناسایی افراد متخلف هستیم.
از احمد عزیزی نظرش درباره نقاط قوت چاپ کشور را جویا شدم و شنیدم: مطمئناً ورود تکنولوژیهای جدید چاپ به کشور، این صنعت را دگرگون کرد اما تنها وجود این تکنولوژیها مسئله نیست، مهم وجود متخصص در کنار تکنولوژی است، زیرا چه بسیار چاپخانههایی که از امکانات فنی خوبی برخوردارند اما متأسفانه فرد متخصصی برای هدایت این تکنولوژیها وجود ندارد و ما باید بتوانیم درزمینهی پرورش متخصص و مدیر فعالیت داشته باشیم تا بتوانیم موفق عمل کنیم.
به او گفتم شما با توجه به سابقهی ۶۰ ساله، چطور توانستید بعد از هر شکست به موفقیت برسید و او یادآور شد: انسان در زندگی چه شخصی و یا کاری خود باید بلندپروازی را کنار بگذارد و در ضمن همیشه برای خودش کار کند و به فکر آیندهاش باشد. به اعتقاد من اگر فردی شبی سرش را بدون داشتن بدهی و یا قسط راحت روی بالشت بگذارد، میتوانیم بگوییم که فردی موفق است و در کنار این صحبتها تلاش و پشتکار نیز بسیار مهم است زیرا هر شکست مقدمه یک پیروزی است و اگر ما پشتکار نداشته باشیم متأسفانه در شکست اول زمین خواهیم خورد.
احمد عزیزی طی سخنانش به حضور متواتر در نمایشگاههای چاپ معتبر دنیا اشاره کرده بود و من نظرش را در مورد فایدهمند بودن این رویدادها پرسیدم. من در هر دوره چهارساله که به نمایشگاه دروپا میروم احساس میکنم که صنعت چاپ در آنجا ۴۰ سال رشد کرده است، همین امر انسان را راغب به یادگیری و آموزش بیشتر درزمینهی یادگیری تکنولوژیهای جدید میکند و ما تنها با مدیریت و آموزش میتوانیم این مشکل را حل کنیم.
متأسفانه هیچ مرجعی به فکر چنین کار بزرگ و ارزشمندی نیست و متولی خاصی نیز ندارد و حتی نمایندگیهایی انحصاری فروش ماشینآلات مربوط نیز با کمال تأسف از این کار سرباز میزنند، از طرفی وجود این نمایشگاهها سبب آشنایی افراد با تکنولوژیها و همچنین تبادل اطلاعات با سایر متخصصان و کارشناسان خواهد شد؛ البته مسئله آموزش نیز ۵۰ درصد به خود چاپخانهداران و واردکنندگان و ۵۰ درصد نیز به وزارت ارشاد بازخواهد گشت.
از وی در مورد مدیریت و نقش آن در صنعت چاپ هم سؤال کردم. به اعتقاد من مدیریت در خوی و بدن انسان است، متأسفانه امروزه مدیرانی که در رأس کار هستند فاقد هرگونه اصول مدیریتیاند و اکثرشان که در این امور به کار مشغولاند بنا به توسعه و رابطه معرفی شدهاند و هیچگونه اطلاعات فنی ندارند که همین امر سبب رکود ۱۰۰ درصدی این صنف شده است و به اعتقاد من اینگونه مسائل باید گفته شود زیرا حق همیشه نشانه حقیقت است و ما تا زمانی که نتوانیم از افراد باتجربه و پیشکسوت در کارهای مدیریتی استفاده کنیم پیشرفت نخواهیم کرد.
در مورد نقش مدیریتی نیز باید بگویم که یک مدیریت موفق میتواند جامعه را به سوی پیشرفت و توسعه بکشاند و در نهایت نیز عدم آن قافله را به سمت نزول و سراشیبی هدایت خواهد کرد.
احمد عزیزی طی این گفتوگو از سابقهی شش دههای خود گفت و در پایان هم افزود: به اعتقاد بنده این صنف اگر بخواهد موفق عمل کند باید در ابتدا زیر چتر حمایتی وزارت ارشاد قرار بگیرد و در کنار این حمایت نیز اتحادیهها نیز باید کمک کنند و از افراد کارشناس و باتجربهی صنف در امور کارشناسانه استفاده نمایند.
متأسفانه در حال حاضر با تأسیس چاپخانههای جدید روزبهروز وضعیت چاپ کشور بههمریختهتر میشود زیرا یک عده افراد ناشی وارد این حرفه شدهاند و وظیفه اتحادیه و ارشاد است که این وضعیت نا به سامان را سامان دهند. در پایان از چاپ و نشر تشکر و سپاسگزاری میکنم که این فرصت را به من داد تا درددل خود و همکاران این صنف را با مخاطبان در میان بگذارم.
منتشر شده در شماره ۵۴ چاپ و نشر- خرداد ۸۸