جواد هاشم‌وند خیابانی؛ از لیتوگرافی تا رولند

    گزارشی از دیدار کاروان مهربانی چاپ با استاد جواد هاشم‌وند خیابانی

    0
    15
    جواد هاشم‌وند خیابانی

    کاروان مهربانی چاپ این بار به سراغ یکی دیگر از اهالی صنعت چاپ رفت، مردی دست به آچار که زندگی خود را بدون انجام کارهای فنی، متصور نیست. جواد هاشم‌وند خیابانی مردی است که حضور در صنعت چاپ را با کار در لیتوگرافی کلانتریانس آغاز کرد و در ادامه از سوی شرکت فرگاه برای آموزش مسائل فنی و تکنیکی دستگاه‌های چاپ رولند به آلمان فرستاده شد. این متخصص نصب، تعمیر و نگهداری دستگاه‌های چاپ رولند با وجود اینکه در سن بازنشستگی قرار دارد اما کماکان فعال است و با عشقی فراوان کارش را دنبال می‌کند.

    ورود به چاپ

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    من جواد هاشم‌وند خیابانی در سال ۱۳۳۱ در شهر تبریز متولد شدم. در سال ۱۳۳۸ و درحالی‌که هفت سال بیشتر نداشتم به همراه خانواده‌ام به تهران کوچ کردیم. به‌این‌ترتیب در همین شهر به مدرسه رفتم و دیپلمم را از دبیرستان خوارزمی تهران دریافت کردم. البته این را باید بگویم که من کارم را از همان دوران مدرسه آغاز کردم و توأمان گاهی صبح‌ها درس می‌خواندم و بعدازظهرها کار می‌کردم و گاهی هم بالعکس که به همین منوال درسم را تا مقطع کارشناسی ادامه دادم و مدرک کارشناسی زبان آلمانی‌ام را از دانشگاه شهید بهشتی دریافت کردم.

    لیتوگرافی مرحوم کلانتریانس که در بهارستان قرار داشت، اولین حضور بنده در صنعت چاپ محسوب می‌شود که درواقع شش ماه زیر نظر ایشان الفبای لیتوگرافی را آموختم. بعد از پایان خدمت سربازی به «چاپخانه زنگ» نزد آقای هوسپیان رفتم که این چاپخانه هم در خیابان فیشرآباد کوچه کامل قرار داشت و چاپخانه مرحوم نوریانی هم در کوچه روبرویی ما واقع شده بود.

    دوره آموزشی در آلمان

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    بعد از مدتی به‌واسطه یکی از آشنایان با شرکت فرگاه و مدیر آن مرحوم گابرلیان آشنا شدم و با خواست ایشان برای گذراندن یک دوره آموزشی در شرکت رولند به آلمان رفتم. در آنجا آموزش ما شامل ریخته‌گری، تراشکاری، مونتاژ قطعات و نصب ماشین‌آلات چاپ می‌شد. یکی از استادان من آقای بکر (beker) بود که ایشان مدتی هم در ایران حضور داشت. ما از اول صبح تا غروب در خط مونتاژ بودیم و بعد از مونتاژ ما را برای نصب چند ماشین می‌بردند.

    ماشین‌های دو ورقی فاوریت، سه ورقی پاروا، چهار و نیم ورقی رکورد، شش به بالای اولترا و ۸۰۰ از جمله ماشین‌هایی بودند که کار نصب، تعمیر، نگهداری و مونتاژ آن‌ها در طی این دوره به ما آموزش داده شد.پس از گذشت یک سال و نیم از حضور در آلمان بار دیگر به ایران بازگشتم و در همان شرکت فرگاه به کارم ادامه دادم. کار در آنجا برایم خاطرات شیرینی به همراه داشت.

    مرحوم گابرلیان انسانی وارسته بود که بدون هیچ چشم‌داشتی به کارگران و افرادی که برایش کار می‌کردند، آموزش می‌داد. یک روز شخصی به او گفت برای چه با کارگرانت چنین رفتاری می‌کنی و همه‌چیز را به آن‌ها آموزش می‌دهی چون ممکن است یک روز ازاینجا بروند و برای خودشان کار کنند! اما ایشان در جواب گفت که قرار نیست این‌ها همیشه اینجا بمانند؛ بلکه باید بروند و در زندگی پیشرفت کنند.

    پس از جدایی از «شرکت فرگاه» به «چاپخانه دیانت» رفتم که نام قبلی آن «دیاکو» بود. این چاپخانه پیش از انقلاب اسلامی متعلق به برادران کرنل بود که کلیمی بودند و کارخانه داروسازی و هتل هم داشتند اما پس ‌از انقلاب همه آن‌ها ازجمله چاپخانه دیانت مصادره شد.

    خاطره‌ای تلخ

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    یکی از تلخ‌ترین خاطرات کاری من مربوط به زمانی می‌شود که در چاپخانه دیانت کار می‌کردم. یک روز مشغول کار بودیم که حوالی ساعت چهار عصر یکی از کارگران سراسیمه داخل آمد و خبر از گیر کردن دست یکی دیگر از افراد در ماشین چاپ داد. به‌سرعت خودم را به او رساندم؛ دیدم که وقتی می‌خواسته کاغذی که لای مقوا در دستگاه لترپرس گیر کرده بوده را در بیاورد هم‌زمان با یک دست کاغذ را کشیده و با دست دیگر هم دسته حرکت را کشیده و در نتیجه دستش بین دستگاه گیر کرده است.

    بیشتر بخوانید: جلیل بختیاری؛ همچنان استاد

    من چون در دوره سربازی سپاهی بهداشت بودم، می‌دانستم که اگر دست او بلافاصله آزاد شود، خون فوران می‌کند؛ بنابراین ابتدا با کرباس دستش را پیچیدیم و سپس ماشین را چرخاندیم و دستش را رها کردیم. این کارگر مدتی در بیمارستان ایران واقع در ظهیرالاسلام بود و خوب شد اما دستش کج باقی ماند و کار کردن برایش سخت بود. یادآوری این خاطره همیشه من را ناراحت می‌کند.

    ژنراتوری برای اهالی محل

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    در زمان جنگ قطعی برق زیاد اتفاق می‌افتاد. چاپخانه دیانت که نزدیک به ۶۴ ورق ماشین داشت در اثر این اتفاق با مشکلات زیادی مواجه شده بود و هنگام قطعی برق ۸۰ کارگر بیکار می‌ماندند. به همین علت ما با بنیاد مکاتباتی انجام دادیم که منجر به دریافت یک دیزل ژنراتور ۱۲ سیلندر شد. نصب این دیزل ژنراتور کار بسیار سختی بود و دو روز طول کشید. پس از نصب آن با مشکل جدیدی مواجه شدیم که آن‌هم صدای گوش‌خراشش بود.

    با شکایت همسایه‌ها به شهرداری برای مدتی دستگاه را خاموش کردیم اما در نهایت با نامه‌نگاری‌های بنیاد ژنراتور مجدد به کار افتاد. همسایه‌ها دوباره شکایت کردند اما ما گفتیم که این ژنراتور طبق دستور بنیاد و شهرداری می‌تواند به کارش ادامه دهد. آن‌ها هم وقتی از جریان مطلع شدند از ما خواستند حالا که دستگاه را خاموش نمی‌کنیم به آن‌ها هم برق بدهیم. ما هم به خانه‌هایی که اطراف چاپخانه بودند برق دادیم. در نهایت هم برای کاهش صدای ژنراتور یک چاه کندیم و اگزوز آن را درون چاه قرار دادیم. به‌این‌ترتیب صدای ژانرتور هم دیگر کسی را اذیت نمی‌کرد.

    خاطره‌ای از نصب یک دستگاه

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    در سال ۱۳۵۶ «شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی» یک ماشین شومیزکن خریده بود که این ماشین دو تکه و نصف آلمانی و نصف ژاپنی بود. برای نصب این دستگاه یک متخصص از ژاپن به نام مستر کیتانو آمده بود که من هم ایشان را در نصب دستگاه همراهی می‌کردم. روزی که برای نصب ماشین رفته بودیم، ۱۶ صندوق از قطعات مختلف آن بود که باید تک‌تک آن‌ها را باز می‌کردیم و جا می‌انداختیم. در همین حین مستر کیتانو متوجه شد که یک ‌تکه از استیشن‌ها شکسته است.

    ایشان درحالی‌که بسیار ناراحت بودند از تمام زوایا از آن استیشن عکس و فیلم گرفت. ما وقتی علت را پرسیدیم ایشان گفتند که ما در کارخانه برای بسته‌بندی تمام تجهیزات برنامه داریم و به‌هیچ‌وجه نباید این اتفاق می‌افتاد. خلاصه این دستگاه نصب شد و ایشان از این قضیه بسیار عذرخواهی کرد. مستر کیتانو یک‌بار دیگر برای تعمیر دستگاه به ایران آمد و ما تا بعد از انقلاب هم با ایشان ارتباط داشتیم.

    زندگی خانوادگی

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    من در سال ۱۳۶۱ ازدواج کردم که حاصل این پیوند دو فرزند پسر است که یکی از آن‌ها ازدواج‌کرده و در حال حاضر ساکن کانادا است. پسر دیگرم نیز نزد خودمان زندگی می‌کند. خوشبختانه زندگی خانوادگی خوبی دارم و از همسر و فرزندانم که همیشه مایه سربلندی‌ام بوده‌اند، راضی و خشنود هستم.

    استقلال کاری

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    بنده تا سال ۱۳۷۶ به همکاری خود با چاپخانه دیانت ادامه دادم و هنگامی‌که این چاپخانه به خاک سفید منتقل شد از آن‌ها جدا شدم و به‌صورت مستقل تا زمان بازنشستگی به کارم ادامه دادم. اکنون اگرچه از نظر قانونی بازنشسته هستم اما کماکان در کار تعمیرات، سرویس و نگهداری با برخی از چاپخانه‌ها همکاری دارم.

    ضمن اینکه از سال ۱۳۶۵ با یک شرکت که در واردات کاغذ و مقوا فعالیت داشته و دارد، همکاری‌ام را شروع کرده‌ام که همچنان به‌صورت پاره‌وقت ادامه دارد. بنده به‌واسطه کار با این شرکت با صفر تا صد تولید کاغذ و مقوا آشنایی پیدا کرده‌ام و به همین دلیل چنانچه چاپخانه‌ها در حوزه کاغذ و مقوا با مسئله‌ای روبرو می‌شدند، در حد توان و دانشی که داشتم راهنماییشان می‌کردم.

    بنده همواره تلاشم بر این بوده است که در حد توان و بدون هیچ چشم‌داشتی به افرادی که از من طلب کمک دارند، یاری برسانم و آموخته‌هایم را در اختیارشان بگذارم. شاید به خاطر این دیدگاه سرکوفت‌هایی هم شنیده باشم اما برای من رضای خدا و در دسترس قرار دادن دانش و تجربه‌ای که طی سالیان به دست آورده‌ام به جوان‌ها در اولویت قرار داشته و دارد.

    این را هم بگویم که تخصص اصلی من در زمینه ماشین‌آلات رولند است و اگرچه با هایدلبرگ هم آشنایی دارم اما هیچ‌وقت به این تجهیزات ورود پیدا نکرده‌ام چراکه معتقدم اگر یک کار را خوب انجام بدهم بسیار مثمرتر از انجام دادن توأمان چند کار با یکدیگر است.

    من با روحیاتی که از خودم سراغ دارم، می‌دانم حتی اگر چند بار دیگر متولد شوم باز هم کارهای فنی را انتخاب خواهم کرد. شاید این کارها فقط معطوف به چاپ نباشد اما قطعاً در حوزه مکانیک و دیگر کارهای تخصصی و فنی مشغول به کار خواهم شد. پشت‌میزنشینی را هیچ‌وقت دوست نداشته‌ام و دست به آچار بودن را بر همه کارهای دیگر ترجیح می‌دهم.

    نویسنده: شیما عسگری

    منتشر شده در شماره ۲۴۲ نشریه چاپ و نشر / مرداد ماه ۱۴۰۳

    جواد هاشم‌وند خیابانی

    مقاله قبلینمایشگاه کاغذ و مقوا با حضور شرکت‌های خارجی
    مقاله بعدیدیدار کاروان مهربانی صنعت چاپ ایران از محمدحسین نجفی

    یک پاسخ بدهید

    لطفا نظر خود را وارد کنید
    لطفا نام خود را اینجا وارد کنید
    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.